داستان پسری و لوزه هاش.........
پسرکم ، جون من ، عزیز من هر سرفه ای که میکنی سینه من فشرده میشه............. دیروز عصر بردمت دکتر ، لوزه هات باز هم مشکل پیدا کرده و انتی بیوتیک و....... ولی خدا رو شکر توی خوردن داروها و غذاهایی که برات میارم همکاری میکنی . عزیز دلم ، این روزها رو با سال قبل و مریضیهات که مقایسه میکنم میبینم که چقدر پسرم بزرگ شده ، آقا شده ، مسائل رو قشنگ میفهمه و درک میکنه هرچند شیطنت جزئی از وجود شما وروجک هاست ولی آزار دهنده نیست. دیروز دستگاه بخارپزی که خاله ام 2سال و نیم پیش برام هدیه آورده بود رو برای اولین بار به کار انداختم و کلا همه چی رو بخارپز میکنم ، مرغ و سیب زمینی و کدو گوشت چرخ کرده و.. دکتر گفته که این چند روز مدرسه نری و ش...
نویسنده :
مامانی
9:36